دخترک میگفت:
یادش بخیر...
یک شب برفی...یک شب سردویخبندان...یک شب...با هوایی خاص از همان دو نفره ها ...با احساسی خاص...وبازهم از همان دو نفره ها...
هوایی سرد اما دلی گرم...هواسرد...اما احساسی گرم..دستانی گرم...اغوشی گرم...نفس های گرم..گرمِ گرم...به گرمی و داغی روزهای جهنمی اینده...
چندی بعد...
دخترک گفت:
یادش به شر...
بازهم شبی برفی...شبی سرد...شبی تلخ..
کفپوش سپید خیابانها و ان ماشین مدل بالای سیاه رنگ...
لباس سپید درختان و ان اورکت مارک دار سیاه به همراه همان شالگردن طوسی رنگ..همان هایی ک به قولش با دستانی کوچک بافته شده بود....
وان شب سپید...وروزهای بعدَش که برایم با شب های سیاهه تابستان مشابه بود...
ان شب سرد...وان دلی که سرد شد...احساسی که یخ زد..وان دلی که با کفپوش سپید خیابان و چرخ های ساه رنگ همان ماشین سیاه یکی شد...
به همین راحتی...به راحتی باریدن برف از اسمان...به راحتی بارید باران از چشم هایم..
اریـ....
ان مرد...نع!...ان نامـــــرد با ان ماشین سیاه رنگش با ان لباس سیاهه مکش مرگ مایش وان قلب ساه از از سیاهش...
دلِ منه دخترک را شکاندو رفتـ....
ولی نع...دله سپید رنگ مرا....سیاه کرد و رفت...به همین راحتی...
مواظب سپیدی و روشنی دلت باش...نگذار هم نامـــــــــردی سیاه و کدرَش کند....
/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}
سخن روز